زمستان است

دانلود آهنگ زمستان است با صدای استاد شجریان

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت،

سرها در گریبان است.

کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید،‌ نتواند،

که ره تاریک و لغزان است.

و گر دست محبت سوی کس یازی،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون،

که سرما سخت سوزان است.

نفس کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک.

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم،

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین!

هوا بس ناجوانمردانه سرد است… آی …

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخگوی. در بگشای!

منم من! میهمان هر شبت. لولی‌وش مغموم.

منم من، سنگ تیپا خورده رنجور.

منم، دشنام پست آفرینش، نغمهء ناجور

نه از رومم، نه از زنگم. همان بیرنگ بیرنگم.

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم.

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد.

تگرگی نیست، مرگی نیست.

صدائی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است.

من امشب آمدستم وام بگذارم.

حسابت را کنار جام بگذارم.

چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است.

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده،

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهانست.

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است.

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت.

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان.

نفس‌ها ابر، دلها خسته و غمگین،

درختان اسکلتهای بلور آجین،

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،

غبار آلود مهر و ماه،

زمستان است.


شاعر این قطعه: مهدی اخوان ثالث

نام آلبوم :  زمستان است

دستگاه :  در مقام داد و بیداد

اجرا :  زمستان 79 در کالیفرنیا

خواننده :  محمد رضا شجریان

تار :  حسین علیزاده

تنبک :  همایون شجریان

کمانچه :  کیهان کلهر

شعر اسپانیایی

Despuès de un tiempo,
Uno aprende la sutil diferencia
Entre sostener una mano
Y encadenar un alma,

کم کم

یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف

میان نگه داشتن یک دوست

و زنجیر کردن یک روح را

Y uno aprende
Que el amor no significa acostarse
Y una compañìa no significa seguridad
Y uno empieza a aprender...
Que los besos no son contratos
Y los regalos no son promesas
Y uno empieza a aceptar sus derrotas
Con la cabeza alta y los ojos abiertos

و اینکه

عشق تکیه کردن نیست

و رفاقت اطمینان خاطر.

یاد می گیری که

بوسه ها قرار داد نیستند

و هدیه ها معنی عهد و پیمان نمی دهند

و شروع به پذیرش شکست خود می کنی

با سری بالا و چشمانی باز

Y uno aprende a construir
Todos sus caminos en el hoy,
Porque el terreno de mañana
Es demasiado inseguro para planes...
Y los frutos tienen una forma de
Caerse en la mitad.

و یاد خواهی گرفت

ساختن همه ی راه ها را ،همین امروز

برای اینکه زمین فردا

برای کشت خیلی نامطمئن است...

و میوه ها به شکلی در نیمه راه می افتند

Y despuès de un tiempo
Uno aprende que si es demasiado
Hasta el caloecito del sol quema.

کم کم

یاد می گیری که حتی خورشید هم می سوزاند

اگر زیاد آفتاب بگیری

Asì que uno planta su propia jardìn
Y decora su propia alma,
En lugar de esperar a que alguien
Le traiga flores.
Y uno aprende que
Realmente puede aguantar,
Que uno realmente es fuerte,
Que uno realmente vale,
Y uno aprende y aprende ...
Y con cada dìa uno aprende.

باید باغ خودت را پرورش دهی

به جای اینکه منتظر کسی باشی

تا برایت گل بیاورد.

یاد می گیری که

می توانی تحمل کنی،

که محکم باشی پای هر خداحافظی،

یادمی گیری که خیلی می ارزی ...


Jorge Luis Borges
 جرج لوئیس بورخس

دانلود آهنگ باور کن با صدای انریکه و خولیو ایگلسیاس

سلام ... بعد چند روز غیبت دوباره برگشتم ...

اونم با یک آهنگ از انریکه ایگلسیاس و پدرش خولیو ایگلسیاس ...

نمی دونم این آهنگ رو شنیدید یا نه ... این آهنگ رو که به زبان فارسی هستش پدر انریکه ( خولیو ) به خاطر دوستی اش با گوگوش و علاقه اش به آهنگ های گوگوش خونده و انریکه هم فقط باهاش هم خونی کرده ... و این آهنگ رو به ایرانی ها تقدیم کرده ... از من نشنیده بگیرید اما مثل افغانی ها خونده!!!

Enrique Feat Julio Iglesias - Bavar Kon

 

باور کن
صدامو باور کن
صدایی که تلخ و خسته ست
باور کن
قلبمو باور کن
قلبی که کوهه اما شکسته ست
شکستست
باور کن
دستامو باور کن
که سا قه ی نوازشه
باور کن
چشم منو باور کن
که یه قصیده خواهشه...

وسوسه ی عاشق شدن
التهاب لحظه هامه
حسرت فریاد کردن
اسم کسی با صدامه
اسم تو هر اسمی که هست
مثل غزل چه عاشقانه ست
پر وسوسه مثل سحر
مثل غربت صادقانه ست

باور کن
اسم منو باور کن
من فصل بارون برگم
مترود باغ و گل و شبنم
درختم درخت خشکی...
به دست تگرگم
باور کن همیشه باور کن
که من به عشق صادقم
باور کن
حرف منو باور کن
که من همیشه عاشقم

نگریستم

و چشمانت راز آتش است.


وعشق پیروزی آدمی ست

هنگامیکه به جنگ تقدیر می شتابد.


و آغوشت

اندک جایی برای زیستن

اندک جایی برای مردن

و گریز از شهر

که با هزار انگشت

به وقاحت،

پاکی آسمان را متهم می کند.


توفان ها

در رقص عظیم تو

به شکوهمندی

نی لبکی می نوازند،

و ترانه ی رگ هایت،

آفتاب همیشه را طالع می کند.


بگزار چنان از خواب برآیم

که کوچه های شهر

حضور مرا دریابند.


دستانت آشتی است

و دوستانی که یاری می دهند

تا دشمنی

از یاد برده شود.


دو پرنده ی بی طاقت در سینه ات آواز می خوانند،

تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید

تا عطش

آب را گواراتر کند؟


تا در آیینه پدید آیی

عمری دراز در آن نگریستم

من برکه ها و دریاها را گریستم

ای پری وار در قالب آدمی

که پیکرت جز در خلواره ی ناراستی نمی سوزد!

حضورت بهشتی ست

که گریز از جهنم را توجیه می کند،

دریایی که مرا در خود غرق می کند

تا از همه گناهان و دروغ

شسته شوم.

برای دوستان عزیزم

اگر به حجله آشنایی

در حوالی - خیابان خاطره برخوردی

و عده ای به تو گفتند

کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد

تو حرفشان را باور نکن

تمام این سال ها کنار من بودی

کنار دلتنگی - دفاترم

در گلدان چینی - اتاقم

در دلم...

تو با من نبودی و من با تو بودم

مگر نه که با هم بودن

همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟

من هم هر شب

شعرهای نو سروده باران و بوسه را

برای تو خواندم

هر شب، شب بخیری به تو گفتم

و جواب - تو را

از آنسوی سکوت - خواب هایم شنیدم

تازه همین عکس-طاقچه نشین-تو

هم صحبت - همه دقایق - تنهایی - من بود

فرقی نداشت که فاصله دست هامان

چند فانوس - ستاره باشد

پس دلواپس - انزوای این روزهای من نشو

اگر به حجله ای خیس

در حوالی - خیابان خاطره برخوردی